انتشارات شاسوسا

بلندگو اسم مسافری را که از پرواز جا مانده است اعلام می‌کند و هدلی نمی‌تواند جلوی این فکر را که دارد ذره‌ذره وارد مغزش می‌شود بگیرد: اگر خودش سوار هواپیما نشود چه اتفاقی می‌افتد؟ اما انگار...

پدرم دست من را توی دست کریگ می‌گذارد. الان زمانی‌ست که دست من نباید در دست کس دیگری جز او باشد. ما وقت زیادی نداریم. کریگ دست من را می‌گیرد و ناگهان روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گیریم. این...

«در محافل اشرافی پترزبورگ همه‌جا بحث از حملۀ ناپلئون به کشورهای اروپایی، پیوستن روسیه به ارتش اتریش در دفاع از اروپا در مقابل کشورگشایی‌های ناپلئون، و نیز جوان درشت‌هیکلی به نام پی‌یر...

هولناک‌تر از همه، کیسه‌های روی سرشان است، هولناک‌تر از آنچه چهره‌هایشان می‌توانست باشد. مردها را به مجسمه‌هایی شبیه می‌کند که صورت‌هایشان هنوز طراحی نشده‌اند. گویی...